همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

بالاخره گذشت

مرد خونه رفت. ما چقدر گریه کردیم. اومدیم خونه بچه ها یه بغضی کرده بودن که نگو. مخصوصا یکیشون میپرسید اونجا بمب نمیزارن ؟ بعد براشون صحبت کردیم که اونحا امن هست وبرامون دعا میکنن. شب همسر اول یه غذای خوشمزه و آش پشت پا درست کرد و برای منم فرستاد. وقتی اخبار ازاوضاع مرز میگفت همه نگران بودیم و مرتب تلفن میزدیم. بالاخره مرد خونه از مرز رد شد. 


چقدر این جمله مرد خونه به ما آرامش میده. مرد. مرد خونه. اقای خونه. جاش خیلی خیلی خالیه. من دلم خیلی براش تنگه اما جلو بچه ها نمیشه چیزی گفت.  اونوقت فکر میکنن مامانشون  کم طاقت  و کم صبره. قرار شده برا برگشتنش پارچه و این جور استقبال ها نداشته باشیم.  یه سفرت زیارتی ساده و کوتاه و کم هزینه. واقعا هم تو این شلوغی و با پایپیاده رفتن کسی نمیتونه چیزی بخره. مرد خونه هر وقت میره سفر برای ما هدیه میاره. حتی اگه شده قلوه سنگ یا یه دونه شکلات . اما حتما همیشه یه چیزی میاره. معمولا برای من و خانوم اول هم چیزای گرون تر از بقیه میاره. مثلا اگه ببرا بچه ها شلوار بیاره برای ما چادر میاره. یه جورایی به بچه ها میفهمونه که مادر خیلی مهمه و نقشش با سایرین فرق داره. 

نظرات 3 + ارسال نظر
میر ... شرح بینهایت یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 11:16 http://karimimir.blogfa.com/

بالا رفتن سن حتمی است ...

اما اینکه روح تو پیر شود ،

بستگی به خودت دارد ... !

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ...

ﻫﺮ ﻓﺼﻠﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺨﻮﺍﻥ :

ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﮐﺎﺷﺖ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﺮﻗﺺ،

ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﭽﺮﺥ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ.......

ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻨﺸﯿﻦ،

ﺑﺎ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺮﺳﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ .

ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ ....... ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...



ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣﺒﺎﺩﺍ مبادا ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ !!!

خانم خونه یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 14:55

اخی میدونم چقدر بهتون سخت گذشته ولی نگران نباش به زودی برمیگرده

... پنج‌شنبه 11 دی 1393 ساعت 13:22

قلوه سنگ و خوب اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد