همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

بعد از اربعین

شهادت پیامبر ص رو به شما تسلیت میگم. مرد خونه از سفر برگشتن. دو شب ولیمه دادیم. البته همراهش روضه هم داشتیم. همه مشغول کمک کردن بودیم. مقداری گوشت از عید قربان داشتیم و کلی هم سبزی خریدیم و کوفته هم درست کردیم. برای همسایه ها هم دادیم. بچه ها - البته کوچیک تر ها بیشتر - خیلی از باباشون در باره اربعین میپرسیدن. یکی از بچه ها یه کوله پشتی درست کرده بود برا خودش و میگفت من میخوام برم اربعین ( نمیگفت میخوام برم کربلا. میگفت میخوام برم اربعین ) ما هم خیلی بهش می خندیدیم. اما اربعین امسال برای بچه ها یه حس و حال مخصوص داشت. انگار همه شون داره لحظه شماری میکنن که به زودی اربعین سال دیگه برسه. یکی از اونها خود من هستم که دارم ثانیه شماری میکنم. مردخونه برای هیچ کدوم هدیه خاصی نیاورد. یعنی امکانش هم نبود بخاطر پیاده روی و شلوغی. اما ازلب مرز برامون کلوچه و نون برنجی کرمانشاه اورد. که دو روزه بچه ها همه اش رو خوردن. 

نظرات 28 + ارسال نظر
بی نقاب یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 13:17

من کوفته خیلی دوست دارم. درست کردنش هم سخته و عجیبه توی ولیمه کوفته دادن. یعنی خیلی حوصله و سلیقه میخواد.
چشمتون روشن
گوشت عید قربون رو مگه به فقرا نمیدن؟ نگه داشتید برای خودتون؟
شهادت پیامبر؟ قول مشهور رحلته نه شهادت.

تارا یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 18:06

از مرد خانه که کربلا می ره بپرس پیامبر به شهادت رسیده ن؟ به دست کی اون وقت؟؟؟؟؟؟
رحلت! حضرت رسول رحلت کردن! روضه هم داشتین؟؟؟؟ مطمئنی؟؟؟؟؟؟؟

گلشن یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 20:49

فکر کردم قبلا گفتین مراسم نمیگیرین!شایدم اشتباه میکنم

آلما چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 08:55 http://www.almasib.blogfa.ir

سلام. میخوام بخونمت. فعلا بیشتر پستهات رو خوندم و البته اعتراف میکنم یه جورایی گیجم هنوز.....

سحر به تارا جمعه 5 دی 1393 ساعت 17:12

عزیزم تو یه سری روایات هست که پیامبر رو شهید کردن با گوشت مسموم و بخاطر همین روایات یه عده میگن شهادت پیامبر.
حالا من نمیدونم این خانم زن دوم از این موضوع اطلاع داشتن و نوشتن یا سوتی دادن،
که اگه اطلاع داشتن مطمئنا خودشون جوابت رو میدادن

حنا شنبه 6 دی 1393 ساعت 16:50

چندتا بچه دارین ؟.چندتا خانوم اول بچه دارن؟ اخه همچین نوشتین یکی از بچه کوچیکا ادم فکر میکنه اقای خونه از جمیع همسرانشون ده دوازده تا بچه دارن

همسر اول از دو تا بیشتر دارن.

پریسا سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 13:22

فکر می کنم شما به عنوان یک زن دوم وبلاگ نویس از بقیه بانوان هم مسلکتان منصف تر هستید!البته شاید دلیلش نوع برخورد و اقتدار همسرتان بوده.وگرنه تقریبا تمام زنان دوم به شدت خودخواه نشان می دادند!مورد شما البته کمی فرق دارد، راستش من فکر می کنم شما بعضی چیزهای خیلی مهم را درباره علت ازدواجتان بیان نمی کنید که البته حق دارید! اما امیدوارم بدانید که یک وبلاگ گرچه متعلق به شماست اما یک دریچه برای فهم عموم افرادی که به هر علتی و با هر عنوانی وارد آن می شوند لذا شما حق ندارید حقایق را با بیان نصفه نیمه از مخاطبانتان بپوشانید! در شرایطی که مردم ما و جوانان در بی ایمانی و سست ایمانی دست و پا می زنند بددینداری و جانماز آب کشی هیچ نتیجه ای جز بی ایمان تر کردن جوانان ندارد! لطفا دقت کنید.
ممنون

مامان طهورا پنج‌شنبه 11 دی 1393 ساعت 01:32

سلام
تقریبا نیمی از وبلاگتون رو مطالعه کردم
نمیدونم چرا هر کار میکنم این همه خوبی رو از همسر اول و شما و شوهرتون نمیتونم درک کنم

واقعا یعنی شما هیچ مشکلی ندارید ؟
یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟


مثلا من خودم از اینکه همسرم منشی زن تو اداره شون هست شب ها خوابم نمیبره
تازه اون منشی خودش متاهل هست و اصلا بر و رویی هم نداره....

یه کم بیشتر برام توصیح بدید

گلشن به مامان طهورا شنبه 13 دی 1393 ساعت 13:43

مامان طهورا جان آخه چرا?چرا شب نتونید بخوابید?من میخوام بدونم اگه همسرتون بخواد کاری کنه!شما میتونی جلوشو بگیری?اصلا ارزشش رو داره?اون تا این حد نگران از دست دادن شما هست?نمیدونم منظورم چطوری برسونم اما من وقتی دیرم شده و توی راهم چون کاری از دستم برنمیاد به خودم قول دادم ساعت رو نگاه نکنم

مه یکشنبه 14 دی 1393 ساعت 09:39 http://mahboob-2013.blogfa.com

سلام تازه با وبتون آشنا شدم
از نوشته هاتون معلومه زندگی کاملا خوبی دارید ماشاالله به همتون مخصوصا به آقاتون
موفق باشید
میام همیشه به وبتون سر میزنم بازم بنویس

امینه سه‌شنبه 23 دی 1393 ساعت 09:59

سلام.من در راه همسر دوم شدنم.میخوام اگه ممکنه خصوصی باهاتون مشورت کنم.ممنون میشم اگه بهم ایمیل بزنین

محمد محسن دوشنبه 29 دی 1393 ساعت 09:02 http://tapesh.jondigod.ir/

آدرس

بله ! چهارشنبه 1 بهمن 1393 ساعت 23:58

میگن چه زندگی قشنگی دارین شما اخه؟
ادم حظ میکنه ازاققققققققققققتدارررررررررررررررررررر مررررررررررررررررررررررد خونه

مه یکشنبه 5 بهمن 1393 ساعت 09:25

چی شد پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
چرا چیزی نمینویسید؟؟؟؟؟؟
کجایید؟؟؟؟؟؟

امینه چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 09:22

سلام. من خیلی منتظر ایمیلتون موندم ولی متاسفانه حبری نشد. هر روز صبح ایمیل خودم و وبلاگ شما رو چک میکنم ولی...

... پنج‌شنبه 9 بهمن 1393 ساعت 15:37 http://tapesh.jondigod.ir/

به هر حال ممنون که اومدین

غریبه یکشنبه 19 بهمن 1393 ساعت 11:54

اینجوری با این شرایط زن دوم باشی بهتر از اینه که زن اول باشیو شوهرت درکت نکنه و یکسر دق بخوری :((
ماشاالله به زندگیتون

مامان طهورا چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 01:04

باز هم بنویسید تو رو خدا

معرفی وبلاگای خش پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 13:18 http://veblagekhash.blogfa.com

زهرا پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 12:08

چرا دیگه آپ نمیکنید؟

ارغوان پنج‌شنبه 27 فروردین 1394 ساعت 23:42

ارمیتا جان چرا دیگه نمینویسی کجایی خوبی

مریم سه‌شنبه 10 شهریور 1394 ساعت 13:30

من نمیدنم قربونی عید قربان گوسفند بوده یا گاو چون به همسایه ها گوشت دادن به فامیل هم گوشت دادن برای خودشان هم نگه داشتند تازه برای اربعین هم مونده از اون گوشت که برای ولیمه ازش استفاده بشه چه بابرکت گوسفندی:

پریا پنج‌شنبه 12 شهریور 1394 ساعت 18:27

چرا نیستید؟
کاش میومدین :(
یه خبر از خودتون بدید

زهرا جمعه 27 آذر 1394 ساعت 21:48

کاش فقط تو نظرات به اسلام و شیعه توهین نشده بود و ای کاش بقیه به اونایی که اندک توهینی کردن جواب داده بودن همین...

زهرا جمعه 27 آذر 1394 ساعت 21:54

من خودم یه زنم و یه ساله ازدواج کردم و هرچی فکر میکنم نمیتونم کنار بیام با مسائل و خیلی خیلی برام سخته ولی دینمو قبول دارم و گاهی وقتی فکر میکنم میبینم نمیشده حرام بشه چون مسائل دیگه پیش میومده تازه یکبار شنیدم اسلام در حالی و در زمانه تا چهار تا زن دائم اجازه داده که اون موقع ده تا هم زن داشتن.نمیگم موافقم و برام بسیار دردناکه ولی دینمو قبول دارم

خواننده دوشنبه 1 شهریور 1395 ساعت 10:44

چرا از سال 93 به بعد دیگه ننوشتین؟ امروز از لینک ها وبلاگتون رو پیدا کردم.
کامنت ها رو میدیدم، فکر کنم کامنت ها از نوشتن دلسردتون کرده.
قلم خوبی دارین. با تمرین، بهترم میشه. همیشه مخالفت ها هست.
کاش مجدد بنویسین.

علی پنج‌شنبه 20 آبان 1395 ساعت 11:51 http://eshqh.blogsky.com/

سلام
خیلی عالی و جالب می نویسی
من که باور می کنم که همچین زندگی می توان داشت.
خوشبخت باشید

دختر تنها دوشنبه 13 دی 1395 ساعت 10:27 http://www.dokhtarmojarrad.blogfa.com

همه داستان های صدر اسلام رو با آب و تاب فراوون برای بچه هامون تعریف می کنیم از مردم مدینه میگیم که خونه هاشون رو با مهاجرین قسمت کردند و با گشاده رویی به استقبال پیامبر و اصحابشون اومدند.
همه گریه و زاری می کنیم از ظلمی که به زن و بچه ی امام حسین(ع) شد، روضه ی حضرت زینب(س) می گیریم و از اسارت و تمام بی حرمتی هایی که بهشون شد اشک می ریزیم.
شما خانم متاهل خودت برای دین خدا، برای حفظ آبروی یه زن هم دین خودت حاضر شدی شوهرت دست یه زن بی سرپرست دیگه رو هم بگیره؟ که جسمی و عاطفی مورد سو استفاده و تعدی نباشه؟
شما به عنوان یک مادر یاد دادی به دخترت دل رحم باشه نسبت به همجنسش و بخاطر خدا و در راه خدا از اندکی از خواسته هاش بگذره تا جامعه ی سالم تری داشته باشیم؟
شما به عنوان پدر یا مادر یاد دادین به پسرتون که دنبال زن مجرد و دختر مردم برای لذت زودگذر نباشه و به گناه نندازتشون، یاد دادین بهشون خدا تا چهار زن رو بهشون حق داده به سرپرستی بگیرن مشروط به اینکه عدالت احساسی، اقتصادی، اجتماعی و عرفی رو در مورد اون ها برقرار کنن و حق ندارن اخلاقا و وجدانن دنبال صیغه کردن یا ارتباط نامشروع زودگذربا زنان و دخترانی باشن که فقط قصد لذت بردن و سو استفاده از اون ها دارن! یاد دادین بهشون هرزه نباشن و زنان جامعه رو به هرزگی و ضربه پیاپی نخوردن نکشونن!
نکاح سنت پیامبر بود، با همین توصیف به عقد همسرانتون در اومدین، می توونین جلوی رسول خدا پاسخگو باشین که منجر به یک عمر تجرد دختران و زنان سرپرست خانوار و مطلقه شدین؟ پاسخی برای رسول خدا برای این همه فقر و فحشا، بی عاطفگی وبی رحمی که پدید اومده دارین؟
پاسخ قرآن رو می توونین بدین که حق تعدد زوجات مرد رو گرفتین و به گناه انداختینش ... با تعصب، خودخواهی، باور غلط و زیاده خواهی خودتون، می توونین سال های جوونی من رو که به تنهایی و در اوج نیاز عاطفی، روحی و... گذشت بهم برگردونین؟ می توونین حقی رو که از مادر شدن از من نوعی ضایع کردین بهم برگردونین؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد