همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

فکرش رو هم نمیکردم

من هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم زن دوم بشم. همه چیز ناگهانی و در عرض چند ماه و اتفاق افتاد. و در حدود یک سال من خودم رو  عروس دوم یه خانواده میدیدم. طبیعی هست که زن اول با دوم کمی ناسازگار باشه اما مرد خانه کاری کرده بود که کسی جرات بی احترامی به دیگری نداشت. کافیه بفهمه که یه نفر به یکی دیگه بی احترامی کرده. چیزی نمیگه اما جوری برخورد میکنه که همه میفهمن که ناراحته.   

من وزن اول به همین خاطر خیلی مجبوریم جلو بچه ها جوری برخورد کنیم که هیچ کس حس بی احترامی پیدا نکنه. و الا خودمون رو کوچیک کردیم. 

بچه های ما هم کاملا حریم ها رو مجبورن رعایت کنن. مثل بعضی خونه ها نیست که بچه های زن اول با بچه های زن دوم دعوا داشته باشن. کافیه مرد خونه بفهمه یکی از بچه ها نسبت به یکی از ما ها بی احترامی کرده.  


یکی از خوشی های من و همسر اول اینه که از تمام کارهای مرد خونه اطلاع داریم. البته منظورم کارهای رزانه اش نیست که با کی معامله کرد و با کی  حساب کتاب داره. منظورم اینه که تصمیمات مهمش رو حتما با ما درمیون میزاره و ما خیالمون جمع هست که به معنای واقعی شریک زندگی هستیم. 

اینکه مرد خانه جوری بچه ها رو رشد داده که متحد و پشت و پناه هم باشن حس خیلی قشنگیه. حتی  وقتی تنهایی تو کوچه راه میرم حس میکنم که چند تا مرد با عرضه دور و برم هستن و حس تنهایی بهم دست نمیده.

( بازنشر مطلب)

نظرات 1 + ارسال نظر
سپید یکشنبه 4 آذر 1397 ساعت 00:18

چقدر خوب میشد نظرات همسر اول را هم شنید اونوقت میشد نوشته هات را ارزیابی کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد