همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

یکی از عوامل

مرد خونه هیچ وقت در مسائل سیاسی ریز نمیشه. یه جورایی عارش میشه همیشه درباره گرونی و قیمت تاکسی و مایع ظرفشویی حرف بزنه. اینطور هم نیست که ساکت بشینه و هیچی نگه. گاهی وقتا هم یه بحث سیاسی شروع میکنه و چیک و پوک مساله رو میریزه روی دایره. بچه ها هم همین طوری بار اومدن.


ما  هم همین طور هستیم. بااینکه میفهمیم چی به چیه و کی چکاره هست اما تو جمع های زنونه حرف سیاسی نمیزنیم. مرد خونه یه جورایی در تربیت من نقش اساسی داشته و من عمده رفتارهام رو از اون یاد گرفتم. قدرت نفوذش روی من خیلی زیاده و خوشحالم که تحت نفوذ یه مرد دانا و بااخلاقم. 

با اینکه معمولا هر کی میفهمه اون دو تازن داره تعجب میکنه اما میدونن که این کارش مثل بعضی ها از روی هوس نبوده و چهارچوب های محکمی تو زندگی داره. 

همیشه دوست داشتم همسرم یه مرد مقتدر و با نفوذ بود و شاید همین باعث شد که حاضر بشم زن دوم بشم. 





هدیه ی عید

با مرد خونه رفتیم سفر. با دو تا ماشین که خیلی هم بهمون چسبید. ممکنه من و زن اول گاهی تو دلمون نسبت به هم حس خوبی نداشته باشیم اما جلو بچه ها اصلا بروز نداره و کاملا مثل دو تا مادر ، مثل دو تا خواهر ، مثل دو تا دوست رفتار میکنیم.


گذشته از نجابت اون ، نوع برخورد مرد خانه اجازه بی احترامی به کسی نمیده. 

معمولا هر کی مرد خونه رو با ما دو تا میبینه فکر میکنه یکیمون خواهرشیم و یکی هم خانومش. 

وقتی بر گشتیم مرد خونه به مناسبت عید فطر برای من و همسر اول یه سکه ی طلا داد.

به شوخی بهش گفتم چرا اینقدر دیر ؟

 مرد خانه گفتند که چون میخواستیم بریم سفر ، احتمال میدادم که یه وقت هزینه ی سفر زیاد باشه ، صبر کردم تا هزینه ها رو انجام داده باشم و بعد هدیه بدم. 

یه روز بین راه تولد یکی از بچه ها بود که سایر بچه ها خیلی مخفیانه یه کیک تولد گرفتن و بین راه یه جشن تولد خوشکل داشتیم. البته کادو ها رو قبل از سفر یادمون بود که با خودمون برداریم اما گرفتن ناگهانی کیک یه اقدام خیلی زیبا و قشنگ بود. 


تنویر افکار عمومی

باید سعی کنم بدون حسادت بنویسم. زن اول یه دختر با هوش بوده ، نه اونقدر ببا هوش که نابغه باشه ، تو درساش موفق بوده و جزو نمره اول های مدرسه بوده. باباش هم یه کارمند تحصیلکرده که وضع الی نسبتا خوبی هم داشته ، مخصوصا که ارث خوبی هم بهش رسیده ، مادرش هم تحصیلکرده ی خارج  ، که دو سه سال قبل انقلاب میاد ایران و در این بازگشت با پدرش ازدواج میکنه. 

خانوم اول پدر و مادرش با هم خیلی خوبن و به مرد خونه هم خیلی اعتماد دارن. اگر مسافرتی هم برن همون طوری که برا اون هدیه میارن برا منم هدیه میارن. پدر و مادر منم همین طورن. اگه رن سفر برا اون هم هدیه میارن. 

جو

جو روزه گرفتن چند روزه تو خونه ی ما راه افتاده. بعضی ها روزه ان و بعضی ها وعده فردا میدن. بعضی ها هم کله گنجشکی.

مرد خونه اگه شب خونه ی ما باشه به همسر اول زنگ میزنه تا بیدار بشه و اگه اونجا باشه به من زنگ میزنه خواب نمونم.

انگشتر

بعد از عروسی مون اولین باری که بهم هدیه داد به انگشتر خیلی زیبا بود که دقیقا مشابه همون رو هم به زن اول داده بود. تو یه مهمونی دقیقا هر دوتامون همونو دست کرده بودیم . این برام جالب نبود و همه اش فکر میکردم تو دید هست . 

بعدا مرد خونه تصمیم گرفت این جور چیزا رو پولشو بده تا با سلیقه خودمون بخریم.  

نهایت احترام

من هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم زن دوم بشم. همه چیز ناگهانی و در عرض چند ماه و اتفاق افتاد. و در حدود یک سال من خودم رو  عروس دوم یه خانواده میدیدم. طبیعی هست که زن اول با دوم کمی ناسازگار باشه اما مرد خانه کاری کرده بود که کسی جرات بی احترامی به دیگری نداشت. کافیه بفهمه که یه نفر به یکی دیگه بی احترامی کرده. چیزی نمیگه اما جوری برخورد میکنه که همه میفهمن که ناراحته.   ادامه مطلب ...

اداره خانه 3

از کارهای مرد خانه  این هست که درس خواندن یک افتخار و بیسوادی و اهل مطالعه نبودن یک ننگ هست. خودش هم گاهی عمدا جلو بچه ها مطالعه میکنه و تریپ سواد میاد.


بچه ها تو درسشون خیلیتلاش میکنن ویه جور حس رقابت بینشون هست.

گاهی وقتها دیده ام که چند نفری دور هم جمع میشن و مشق مینویسن یا نقاشی میکشن. 

گاهی هم به هم کمک میکنن.

یه بار با هم مجله خانوادگی درست کرده بودن که خیلی قشنگ بود اما نمیدونم چی شد که بعد 3 شماره دیگه چیزیبیرون ندادن. 

از کارهای دیگه ی بچه ها جمع کردن پول هست. بابای بچه ها به طور منظم بهشون پول تو جیبیمیده. نه خیلی کم نه خیلی زیاد. اما به بچه ها هم یادداده که کمیاز پولشون رو جمع کنن. 

و معمولا بچه ها همیشه پول تو جیبشون هست و پس انداز دارن. 


 پ ن : از دوستان عزیزم عذر میخوام که بعضی پست ها رو حذف کردم و کامنت ها هم بسته شد. اینجا کمی نیازبه جارو کردن داشت 


اداره خانه 2

درباره اداره خانه میگفتم


مرد خانه سعی کرده بچه ها لوس و ننر و ناز نازیبار نیاره. 

 در حد توان  وظیفه به عهده شون میزاره. و اونها زیربار این مسئولیت ها پخته بار میان. البته محبت و عاطفه بیشترین چیزی هست که در نگاه مرد خانه نسبت به بچه هاش دیده میشه. 

اما این عاطفه ها از اقتدارش کم نکرده. 


بچه ها جوری به هم داداش میگن که  هر کی میشنوه دلش غنچ میره برا داداش گفتنشون. 

پسر های بزرگتر کلاس های رزمی میرن و اهل ورزشن. 


مادر بچه ها جلو بچه هاش هیچ وقت به من بی احترامی نکرده . من هم همیشه حرمت اونو نگه داشتم. بالاخره اون از من بزرگتره و بعد هم اون بود که اجازه داد وارد زندگیی مرد خانه بشم. 

البته جلو مرد خانه هیچ کسی هم جرات بی احترامی  به دیگران نداره.

اما زندگی من وزن اول کاملا از هم جداست.

اما گاهی هم میشه که دور هم هستیم و احوال هم رو میپرسیم.