همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

بوی ماه مهر

چند روزیه که میریم بیرون برا خرید مدرسه. هر کدوم از ما برای خودمون خرید میکنیم. اما برای اینکه بین بچه ها هم تساوی باشه معمولا بچه های هم سن و سال وسایلشون رو مثل هم میخریم. پسرهای بزرگتر هم با مرد خونه میرن بیرون برا خرید مدرسه و گاهی هم تنهایی میرن. بستگی داره که چی بخوان  بخرن. اینطوری یاد میگیرن که از بازار خرید کنن. 


موبایل

قانون جدید مرد خانه به پیشنهاد مامان ها :

 بچه های دبیرستان به بالا میتونن موبایل بزرگ و گرون داشته باشن و کمتر از اونها باید موبایل ساده داشته باشن. 


همه ی بچه های ما موبایل جداگانه دارن. 

بدون فرق

یکی از دخترا با پسر یکی دیگه از مامانا دعواش شد. جالب بود که خواهرش از اون یکی مادر به طرفداری از خواهرش از اون یکی مادر طرفداری میکرد. 

این چی میتونه باشه جز اینکه اینها هر دو تا زن رو مامان خودشون میدونن و اصلا تفاوتی احساس نمیکنن ؟ 

ایتم های موجود

چند وقت قبل من و همسر اول به عروسی یکی از فامیل رفتیم. مجلش خوبی بود. خییلی ها ما رو میشناختن و میدونستن که هر دو همسر یه نفر هستیم. بعضی ها هم نمیشناختن. یه نفر اومد نشست کنار دستم که دستاش تا ارنج النگو بود. 

مثل اینکه میخواست النگوهاش رو تو چشم من فرو کنه. 

من هم دندون رو جیگر گذاشتم چیزی نگفتم. 

بعد از من پرسید : تو همسر دومی؟ 

گفتم اره. هستم. 

خب چطور تحمل میکنی ؟ سختت نیست ؟ 

گفتم نه . چرا سخت باشه ؟ احترام ها و حقو حقوق سر جاش هست.

اون هم پشت چشمی صاف کرد و گفت : خدا شانس بده ، ما زن اول شدیم این همه مشکل داریم اونوقت شما زن دوم شدی و میگی راضیم. 

مثل اینکه گاهی ادم زن دوم هست و خوشحال و گاهی زن اول هست و ناراضی. مشکل داشتن و نداشتن همیشه مربوط به دو همسری نیست. فاکتورها و ایتم های مهمی در زندگی هست که میتونه یه زندگی رو به چالش بکشه و پایه های زندگی رو سست کنه. 

اگه اون ایتم ها هم نباشه حتی اگر تک همسر باشی باز هم هزاران مشکل داری و اگر اون ایتم ها کاملا وجود داشته باشه حتی اگه همسر دوم باشی  باز هم حس رضایت خوبی داری. 

صرفا جهت چند کامنت

مرد پاکی داری اما گرمی اون همیشه تو رو میترسونه که شاید نیازی داشته باشه و چشمش به یکی دیگه باشه. پنهانی رابطه ای در کار باشه تو ندونی. اونوقت خواب از چشمات گرفته میشه. 

اگر هم مرد ناپاکی داشته باشی که همیشه میدونی که دنبال سوژه میگرده و مجبوری خودتو به بیخیالی بزنی. 

اما اگه مرد پاک و گرمی داری و میدونی که کاملا تامین شده هست توی خونه و اگر قراره رابطه ای دیگری با کسی داشته باشه تو حتما خبر داری ، و شب که سرتو راحت میزاری رو بالش خیالت تخته که شوهرت و لباس تنت در پاکی و ارامش خوابیده. 

به نظر من اینکه ادم بدونه شریک زندگیش کیه و چکار میکنه و مطمئن هست که تامین هست از هر جهت به هر زنی حسی از ارامش هدیه میده. 

خیلی مسخره هست که بعضی ها میگن سومی و چهارمی رو چکار میکنید؟ من از اونا میپرسم اینکه دو تا همسر باشن ویه مرد که از هر جهت بهش مطمئنی که کاملا تامینه بهتره یا اینکه خودت تنها باشی و دهها رابطه ی پنهانی ؟ 

قبول دارم که خیلی از مرد ها یه زن بیشتر ندارن و چشمشون هم به کسی نیست اما خیلی ها هم هستن که ادمای گرم مزاجی هستن و احتمالش زیاده که تو دام و خطر بیفتن ، پس هر زن عاقلی باید رفتاری کنه که شوهرش به روابط پنهانی و متعدد نیفته و اخرش هم بی ابرویی بار بیاره. 

پ ن : این نوشته صرفا به عنوان جواب چند کامنت بود.


ماشین

مرد خونه برا خودش ماشین داره. 

همسر اول هم داره اما اونو مرد خونه نخریده و خودش چند سال قبل که ماشین ارزون بود خریده. با پول خودش. 

من ماشین ندارم و از اونجا که مرد خونه شدیدا در خرید کردن برای ما مساوات و برابری رو رعایت میکنه به من میگفت : دلم میخواد برات ماشین بخرم اما چون در مقابل باید برا اونم بخرم یا پولشو بهش بدم  ، و چنین چیزی هم در توان من نیست ، به همین خاطر برات نمیخرم. به عبارت دیگه به اندازه یه ماشین پول داره نه دوتا . 


من هم چون اخلاقش دستم بود نمیخواستم فشاری بهش بیارم چون میدونستم که این برابری برای زندگیم بهتره هر چند که این روزها بی ماشین بودن واقعا سخته. 

به همین خاطر کلا از فکر ماشین داشتن اومده بودم بیرون. 


تااینکه چند روز قبل مرد خونه گفتن که میخوام برات ماشین  بخرم. تعجب کردم که چطوری میخاد این کار و بکنه. بهش میگم : نکنه پول زیادی پیدا کردی که میخایبرا دوتامون ماشین بخری؟ 

میگه اون که ماشین داره. من باهاش صحبت کردم فعلا برای تو ماشین بخرم و بعدا برای اون یه جوری تلافی کنم. مثلا پول ماشین رو بهش بدم یا ماشینشو تبدیل به احسن کنم. هزینه دو تا ماشین واقعا سنگینه. 

منم کمی ناز کردم که فعلا نمیخاد به خودت فشار بیاری اما میگه من که میدونم لازمته و هر  روز باید کلی منتظر ماشین بشی. 

ناز نکن. 

الان چند روزه که هر شب خواب ماشین میبینم ! ولی هنوز به دستم نرسیده. 

یکی از عوامل

مرد خونه هیچ وقت در مسائل سیاسی ریز نمیشه. یه جورایی عارش میشه همیشه درباره گرونی و قیمت تاکسی و مایع ظرفشویی حرف بزنه. اینطور هم نیست که ساکت بشینه و هیچی نگه. گاهی وقتا هم یه بحث سیاسی شروع میکنه و چیک و پوک مساله رو میریزه روی دایره. بچه ها هم همین طوری بار اومدن.


ما  هم همین طور هستیم. بااینکه میفهمیم چی به چیه و کی چکاره هست اما تو جمع های زنونه حرف سیاسی نمیزنیم. مرد خونه یه جورایی در تربیت من نقش اساسی داشته و من عمده رفتارهام رو از اون یاد گرفتم. قدرت نفوذش روی من خیلی زیاده و خوشحالم که تحت نفوذ یه مرد دانا و بااخلاقم. 

با اینکه معمولا هر کی میفهمه اون دو تازن داره تعجب میکنه اما میدونن که این کارش مثل بعضی ها از روی هوس نبوده و چهارچوب های محکمی تو زندگی داره. 

همیشه دوست داشتم همسرم یه مرد مقتدر و با نفوذ بود و شاید همین باعث شد که حاضر بشم زن دوم بشم. 





ختم بخیر

خانوم اول میگفت وقتی مرد خونه حرف از تو رو پیش کشید خیلی ناراحت شدم. هیچ جوری راضی به این کار نبودم. مرد خونه اما اصرار میکرد و من هم مخالفت. 

اما دلم هم براش میسوخت و دلم نمیخواست چیزی رو که میخواد بهش نرسه. بهش میگفتم بیا منو طلاق بده بعد برو اونو بگیر. اما بخاطر بچه هام هیچ وقت نه من و نه اون همچین کاری رو نمیکردیم. 

اون هم سعی میکرد برام توضیح بده که هیچی برات کم نمیزارم. حتی خیلی میترسیدم که ابروم تو فامیل بره. اخه مگه من چی کم داشتم ؟ یا چه مشکلی تو زندگی داشتیم که باید میرفت سراغ یکی دیگه. 

اما بعد از چند ماه اتیشم کم شد و حس کردم نمیتونم بیشتر از این مخالفت کنم. اون برای من از خوبی های تو هم گفته بودو  میدونستم که تو هم خیلی راضی نیستی . 

میدونستم که تو هم زندگی اینطوری خوشت نمیاد که روی خونه ی یکی دیگه بخای خونه بسازی. 

اما هم دلت گیر افتاده و هم مرد خونه ول کن قضیه نیست. 

 

 کم کم باهات اشنا شدم و فهمیدم که دختر ارام و احترام گذاری هستی. 

مرد خونه مقدمات کارش رو فراهم کرده بود. یه جورایی در عمل انجام شده قرار گرفته بودم. شاید تو هم همین طور بودی. دلت دست خودت دیگه نبود. 

با خودم گفتم بهتره اینو قبول کنم تا دیگه کاملا مطمئن بشم که شوهرم از هر نظر چشم و دل سیره. 

و حالا با اینکه اون روزها راضی به این کار نبودم اما خوشحالم که اگه اتفاقی افتاد یه جورایی ختم بخیر شد. 

دقیقا همین حرف رو هم من تو دلم زدم . 

حرفاش یه جورایی حرف دل منم بود. من میخواستم تک باشم. اما مرد خونه مخ جفتمون رو زد و افسار دل جفتمون رو بد جور تو دستش گرفته بود. 

هر چی که بود ختم بخیر شد. 


از اینکه جواب بعضی کامنت ها با تاخیر نوشته عذر میخوام . همچنین برای من احترام در گفتگو فوق العاده مهمه و نمیتونم کامنتی رو که توش کمترین بی احترامی هست بخونم. چه برسه به تاییدش.