وقتی اومده بود خواستگاریم و حرفشو بهم زد با این که خیلی دوستش داشتم اما قبول نکردم. نمیخواستم زندگی یه نفر دیگه رو قبول کنم. اما شرایط طوری بود که با من احساس نزدیکی میکرد. من هم تو دلم دوستش داشتم اما نشون نمیدادم. وقتی گفت میخوام همسرم باشی و با هم زندگی کنیم اول خیلی ناراحت شدم. نزدیک بود همه ی تصوراتم درباره اون فرو بریزه. اما هیچ جوره نمیشد او نرو یه ادم هرزه قلمداد کرد.
همه چیز محترمانه بود . اینقدر محبت و احترام برام قائل بود که نمیشد باهاش تند شد. خیلی محترمانه گفتم که برام مقدور نیست تو مرد خوبی هستی اما زن داری ، بچه داری و با زن وبچه ات هم مشکلی نداری. چرا میخای یه زن دیگه رو ناراحت کنی؟ چرا میخای دلشو بشکنی ؟
این کار تو دل شکستن هست. و من نمیخوام این وسط دل کسی بشکنه. مخفیانه که نمیشه زندگی کرد. بالاخره یه روز اون میفهمه.
اون هم مدام به من میگفت که من با اون صحبت میکنم ناراحت نمیشه. اما کدوم زن هست که باور کنه ؟ تا من دومیش باشم ؟
اون با همو نزبون چرب ونرمش قضیه رو به خانومش گفته بود. خانومش اول مخالف بود. اما کم کم با اکراه البته راضی شده بود. اما من باور نمیکردم. چند ما از طرح این قضیه گذشته بود . مرد خانه تمام فکر و حواس من رو مشغول کرده بود. هر وقت تنها میشدم حواسم میرفت پیش اون. نمیشد بهش فکر نکرد. یه روز زنگ زد و گفت که خانومش میخاد با من صحبت کنه. اول فکر کردم شوخی میکنه.
خیلی ناگهانی و یه دفعه ای.
اما این خانمش بود که داشت پشت تلفن با من صحبت میکرد. من کپ کردم . ترسیدم. انگار یه سطل اب سرد روی سرم ریختن. منتظر بودم دعوا بشه.
فحش بده.
جیغ بزنه.
بد و بیراه بگه.
اما خیلی ساده و محترمانه حرف ها شروع شد . حس کردم اون هم یه جوری کپ کرده. نمیدونه چی بگه. گاهی تو صحبت هاش مکث میکرد.
من هم که ترسیده بودم با دستپاچه گی گفتم : سلام... فقط خواستم بگم هیچ ارتباطی بین من وایشون نیست و من نمیخوام رابطه شما رو خراب کنم . راضی نیستم حتی یه سر سوزن از ارامش شما کم بشه. فقط ایشون با من چند تا دیدار معمولی داشته. شما خیالتون جمع جمع باشه و ....
همسر اول هم گفت : اره میدونم شما راحت باش.. شما که تقصیری نداری و ... مرد خونه هست که میخاد با شما باشه ... .. و ... .
حس کردم مرد خونه از خوبی من برا خانوم اولش تعریف کرده اون هم در مجموع به من اعتماد داره . بعد گفت که مرد خونه میخاد باهاتون صحبت کنه . از طرف من خدا حافظ. من هم خداحافظی کردم.
لحظات و ثانیه های سنگینی بود. دلم میخاست این تلفن زود تر تموم بشه. فکر نمیکردم اینقدر جرات خرج بده که جلو خانومش و ازخونه خودش به من زنگ بزنه. خدایا !!!!!! .... چه لحظاتی بود .
مرد خونه بعد از سلام احوالپرسی گفتند که من با ایشون صحبت کردم و ایشون مخالفتی با بودن شما تو زندگی من ندارن. .
بعد هم گفت اینو از زبان خودش بشن. بعد دوباره گوشی رو داد به خانومش. خانومش شاید کمی عصبی بود اما در اون لحظه من و اون حس محبتی عمیق به هم میکردیم. انگار میخواستیم همدیگه رو تو بغل بگیریم و گریه کنیم.
اون خیلی ساده و معمولی گفت : من نباید بگم تو بیا زندگیش اما اگر با هم محرم باشید من حرفی ندارم. !
من گفتم : نه اصلا حتی فکرش هم نکن عزیزم اصلا همچین برنامه ای نیست . من نمیخوام زندگی شما رو به هم بزنم. من فقط چند تا دیدار کاری با ایشون داشتم و هیچ چیزی بین ما ها نیست.
اون لحظه اینقدرز ناراحت شدم که بعدش فوری با مرد خانه هم تلفنی خداحافظی کردم و بعد هم گفتم دیگه هیچ ت اسم منو جلو خانومت نیار. هر چی بود تموم شد. عصبانی بودم. به هم ریخته بودم. اصلا قرار نبود ما با هم صحبت کنیم اما الان همه چی جلو چشمم درهم شده بود.
چند روز بعد هم مرد خانه تلفن زد اول جواب ندادم اما نمیشد جواب نداد. مساله کاری هم در میون بودخیلی جدی میخواستم بهش بگم دوراین مساله رو خط بکشه و بیخیال بشه.
همون اول صحبت هم اینو بهش گفتم اما اون با حرفاش باز مخ منو زد و من دیگه هیچی نگفتم و باز رفتم تو همون حال قبل.
تصور ما از مرد های دو زنه زیادی منفیه. فکر میکنیم یه ادم های چشم چران زیادی پولدار و هوسران و ... .
در حالی که مرد خانه اینطور نبود. اون خیلی چشم پاک با وضع مالی معمولی محترم و با محبت بود و حرفاش همیشه منطقی و عاطفی. حتی تصور اینکه منو بخاطر هوس بخواد هم تصور درستی نبود. اما مگه ممکنه محبت دو زن در دل یک مرد ؟ لااقل ما زنها باور نمیکنیم اما مرد ها میگن ممکنه.
دوباره با حرفاش من وانداخت تو یه سیکل عاطفی ...
دوباره بهش فکر میکردم. دوباره همه چیز شروع شد. اما این بار جاده اسفالت هم شده بود.
سلام
خب اینم از قدرتهای خلقت خداست
و از تفاوتهای زن و مرد
ولی من به عنوان یه مرد حتی اگر بتونم محبت و عشقمو با دو نفر تقسیم کنم
دلم نمیخواد اینکارو کنم!
خدا یکی
تولد یکی
مرگ یکی
عشق هم یکی
امیدوارم عاشقانه زندگی کنید
سلام عزیزم
سایت جالبی داری.به سایت ماهم سربزن
سایت http://damghani.ir
افزایش اعتبار سایت و ورودی گوگل و...با تبادل لینک هوشمند
تبادل لینک به راحتی می تونه رنک گوگل شما رو بالا ببره
وباعث افزایش بازدید بشه
پس حتما سربزن
اموزش تبادل لینک در سایت موجود است
موفق باشید
سلام گلم
ممنون از اینکه همراهیم میکنی و مرسی بابت کامنتت
من طبق فرمایش شما لینکتون کردم.
هنوز فرصت نکردم مطالبتون رو بخونم و تو اولین فرصت این کار رو میکنم.
ایشالا که خوشبخت و سلامت باشید
حالا قبول کردی؟؟
بله . تو پست های قبلی هست دیگه.
نمیدونم کارت درسته یا نه اما ایشالا خوشبخت شی

میشه منو لینک کنی؟؟
ممنون
چه عجییییییییییییییب
به قول شما تصور ما از مردی که دوزنه، منفیه.
چون اغلب مرد ها میدونن که این کار ، کار درستی نیست، و همه به درست نبودن این کار واقفند، به خاطر همین ، بی اعتماد به نفس وارد این روابط میشن.
پس ایشون یه مرد زبان فاضل بودند که خیلی با اعتماد به نفس وارد این موضوع شدن و اصلا به خودشون احساس گناه راه ندادن که شما اینطور راجع به ایشون فکر میکنین
وقتی یه آدمی اتفاق به این بزرگی رو بدون احساس گناه و با اعتماد به نفس درونی انجام میده ، میشه نتیجه گرفت که کارهای کوچیک تر اصلا از ایشون بعید نیست که سر بزنه.
البته به من هیچ ربطی نداره ، به هرحال شما ازدواجتون رو کردین
ولی اگه یه روزی همین آقا بخوان برای همسر سوم از شما اجازه بگیرن این کارو میکنین؟!
معمولا کارهای سخت، فقط واسه اولین بار سختن
بار دوم دیگه آدم میفته تو غلتک و کارش آسون تر میشه
طبیعی هست که من هم مثل همه زن ها دوست ندارم همسسرم زن دیگه ای داشته باشه.
لینکت کردم ولی من که تو لینکات نیستم
نه من ازدواج نکردم امیرحسین دوست منه
هستید
خب هر کاری باید ی دلیل منطقی داشته باشه دلیلش چی بود وضع مالیش هم که متوسطه چطور قبول کرده از حق زن وبچه اش بزنه وزندگی دوم رو تشکیل بده
شما عروسی هم گرفتین؟؟
تقریبا
سلام دوست عزیز. من تعدادی از پست های شما رو خوندم. به نظرم موضوع همونه که توی پروفایل نوشتید. یعنی شما همه واقعیت رو نمیگید. از دید داستان نویس ها داستان زندگی شما یعنی همینی که توی وبلاگ بیان کردید ضعف پیرنگ داره. یعنی دلایل عقلی و منطقی برای استحکام داستان کافی نیست و سوالات بی شماری بدون پاسخ می مونن. مثلا اینکه:
1.چرا مرد داستان تصمیم به ازدواج دوم میگیره درحالی که عیبی در زن اول دیده نمیشه و ظاهرا الان هم رابطه خوبی دارند؟
2. چرا زن داستان زن دوم میشه درحالی که جوونه و شاغله و زمین هم داره یعنی ضعف مادی نداره و به نظر میاد عیب و ایرادی هم نداشته باشه و به سادگی براش شوهر پیدا میشه
3.چرا زن اول به سادگی و با حرف زدن وجود هوو رو قبول میکنه؟
4. چرا زن دوم با اینکه توی بهشت زندگی میکنه و 7 سال از شروع زندگی مشترکش گذشته هنوزبچه دار نشده؟
5.چه عواملی باعث شده زن دوم احساس خوشبختی کنه؟ آیا این عوامل رو در زندگی با مرد بی زن نمیتونست پیدا کنه؟
6. چرا زن دوم به یه مهمونی ساده و مشهد رفتن قناعت میکنه و قید عروسی گرفتن رو میزنه؟ مگه عروس شدن آرزوی دخترها نیست؟
و سوالاتی از این دست...البته شما ملزم به پاسخ دادن نیستید. فقط خواستم بگم علت منطقی این انتخاب رو درک نکردم...شما تنها موردی هستنید که از زندگیتون راضی هستید و امیدوارم این رضایت همچنان باقی بمونه. من وبلاگ زنهای دوم زیادی رو دیدم که اکثرا پشیمون بودن. حتی کسانی که با رضایت زن اول وارد زندگی شدن مشکلات زیادی دارن. مثل حسنا بانو.
اره از زن اول هم بچه داره.
ارمیتا نگفتی شوهرت چه خصوصیات خاصی در تو دید که به فکر ازدواج مجدد افتاد؟
وبا وضع مالی معمولی چطوری میتونه 2تا خانواده رو به خوبی اداره کنه؟
روزی رو خدا میرسونه عزیزم. اون از رفتار من خوشش اومده بود.
سلام..وب قشنگی دارید تموووم مطالبتونو خوندم آرمیتا خانم..لینکتون میکنم بمنم سر بزنید..
سلام. ممنون.
علاقه بین همسرتون و زن اول یه دست داشتن معمولی بوده .بخصوص که زود ازدواج کرد ه.فرصت عاشق شدن نداشته
اتفاقا همدیگه رو خیلی دوست داشتن.
تو پست قبلی گفتی که به توصیه مرد خونه وقتی همسر اولش زنگ زد با آرامش
و منطقی باهاش بر خورد کردی و بهش گفتی نمی خوای زندگیشو خراب کتی. ولی تو این پست می گین که تلفنش کاملا ناگهانی بود و جا خوردین. مگه طبق گفته خودت با مرد خونه هماهنگ نکرده بودی؟ پس چرا وانمود می کنی جا خوردی؟
اصل اینکه گوشی رو داد به زن اول ناگهانی بود اما اینکه با رامش حرف زدیم و محترمانه هم منافاتی نداره.
چرا اپ نمیکنی؟؟
چند وقته ازدواج کردین؟؟
چندتا بچه دارین؟؟
با خانوم اولشون مشکل ندارین؟
بیشتر از 5 سال و کمتر از 10 سال.
http://jameehvaman.blogfa.com/post/104/%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84-%D8%B4%DB%8C%D9%88%D8%B9-%D9%87%D9%85%D8%AC%D9%86%D8%B3-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A7
لطفا این لینک رو ببینید. مطلب علمی و جالبی داره.
سلام
تجربیات شما برام جالبه
من در ابتدای راهی هستم که شما آن را طی کرده اید به من هم سر بزن ونظرات شما برام جالبه
سلام. سر زدم عزیزم.
نگفتی چنذ ساله ازدواج کردی؟؟
بچه داری؟؟
با خانوم اول ایشون مشکل نداری؟؟
گفتم براتون.
سلام خانم وبتونو تازه دیدم خیلی آقای خونه مرد عجیبیه خیلی جالبه برام.منم زن دومم اما بعد از 3سال هنوز با خانم اول دعوا داریم و چشم دیدن همو نداریم.هنوزم من تنها زندگی میکنم.برا همینه خیلی برام عجیبه زندگیتون
برام جالبه . چطوری زن دوم شدی؟
خیلی جالب بود والا
جب زن اول ادم جالبی هست انقد راحت کنار اومده
واااااااااااااااااااااای خیلی غم انگیز بود چطور تونستین دل اون زن بیچاره رو بشکنین شما خودت میدونی ته دل هیچ زنی راضی نمیشه همسرش زن دوم بگیره شاید مرد خونتون زن اولش رو مجبور به این کار کرده خیلی شما و مرد خونه بیرحمانه عمل کردین مطوین باشین بازتابش رو توی زندگیتون خواهید دید من فقط دو تا از پستاتون رو خوندم و دیگه هیچ میلی ندارم بقیه رو دنبال کنم از شما بعیده با این تحصیلات عالیه
من چند تا سوال دارم
1- چطور اگر یک مرد مومن هست و هوس باز نیست اونوقت چشم به یک خانم مجرد می اندازه در حالیکه متاهله و در اسلام بسیار تاکید بر حفاظت چشم از گناه شده
2- چطور یک زن که عاشقانه شروع کردهمیتونه همسرش رو بعد از چند سال با کسی قسمت کنه مگر انکه تهدید یا اجباری بوده باشه
3- این چه جور ادمی هست که در عین بسیار خوب بودن تونسته با زبان شما و خانم اول رو راضی کنه اگر اسم این ادم زبان باز نیست چی هست؟
4-خانواده زن دوم تحت چه شرایطی بودند که حاظر میشند دخترشون رو در بهترین حالت به یه مرد نصفه و در بدترین حالت به یه نامرد هوس باز زبون باز بدن؟
5- بچه های همسر اول کجای این رابطه هستند کهب ه راحتی تقسیم شدن پدر رو قبول کردند؟
5- خدای متعال خودش در قران فرموده اگر چه اجازه گرفتن چند همسر هست اما بعلت انکه یکی را به کمال یا جمال و یا قروت بر دیگری ترجیح میدین برای شما بهتره همسر مجدد نگیرین اونوقت چطور این اقای همسر از خدا بالاتره و اینقد ر عدالت داره؟
سوال اولتون : اونی که مجرده و به یه دختر نگاه میکنه و عاشقش میشه هوس بازه ؟ هوس بازی فقط مال متاهل هاست ؟ اینکه فقط صورتم رو دیده و از اخلاقم خوشش اومده اسمش میزاری هوس ؟
بچه ها اتفاقا خیلی خوب هوای یکدیگه رو دارن و اصلا کسی نمیفهمه که دو تا مادر جدا دارن. ایه قران رو هم بد معنی کردین
دارم تصور میکنم اگر همسر من بیاد بهم بگه یکی دیگه رو میخواد، من چه حالی میشم؟!
هرگز هرگز هرگز درک نمیکنم یک زن بتونه شوهرش رو با کسی قسمت کنه
اگر به روانشناسی آشنا باشید، میدونید که یه جدول هست که میزان فشار و استرسی که هراتفاق به آدم وارد میکنه رو بررسی کردن، الان اسمش یادم نیس (توی کتاب روانشناسی سال سوم دبیرستان رشته انسانی هستش). توی اون میگه که میزان فشار روحی ناشی از خیانت همسر سومین رتبه رو در بین اتفاقات مختلف داره، یعنی فشار روحیش از قطع عضو بیشتره. اونوقت درک نمیکنم چه بلایی سر همسر اول اومده که راضی به این کار شده
یا به خاطر بچهاشه یا چیز دیگه. ولی این رضایت قطعا به معنای احساس خوشبختی نیس
واقعا که ما زن ها موجودات عجیبی هستیم..... به راحتی وارد خونه و زندگی یکی دیگه میشیم و بعد انتظار داریم که حق و حقوقمون تو جامعه حفظ بشه...
تو میگی خوشبختی و همسر اول هم راضیه و من دعا می کنم هم تو و هم اون خانوم خوشبخت و راضی سال های سال عمر کنین و خوشبختی بچه هاتون رو ببینین.
اما ما زن ها با این کارا ارزش خودمونو میاریم پایین... من به مذهب کار ندارم... من به مفهوم "اخلاق" کار دارم...به اون اصالت عشق. که نمیشه تقسیمش کرد. نباید زندگی یک نفر رو نصف کرد. نباید احساسات یه نفر رو تقسیم کرد... باید برگردیم به اخلاق.... به این که خیانت درهرنوعیش... محکومه. حالا بیام و برای خودم توجیه کنم که همسر اول رضایت داده . که به ما به یه اندازه پول داده میشه!!!! که وقتی میرم جایی میتونم وسایلمو بدم دست همسر اول!!!!! اون پولی که داره به شما داده میشه می تونست یه زندگی عااالی برای همسر اول و بچه هاش باشه که حالا تقسیم شده.... اون بچه ها از شما چی میبینن؟...از همسر اول شکست عاظفی و از شما نوع وحشتناکی از خیانت و خودخواهی... که حاضر نشدین به خاطر زندگی دیگران کمی با خودتون بجنگین و تن ندین ....
سلام.منم همسر دوم هستم.همسر اول از من متنفره و به من الفاظ رکیک نسبت میده.ولى بخدا من اونى که اون فکر میکنه نیستم.من مرد خونمو خیلى دوست دارم,همینطور همسر اول و بچشونو. اینم بگم که هم من,هم همسر اول هم مرد خونه تقریبا هم سن هستیم با یکى دوسال تفاوت سنى,و البته هر 3جوون هستیم.نوشته هاى شمارو که خوندم فقط گریه کردم.موفق باشى و خوشبخت.
خیلی خوشحالم که یه زن دومی پیدا شد که بگه از زندگیش راضیه ولی جالب بود برام نوع رفتار شما دو تا زن با همدیگه و اینکه اینقدر خوب با هم کنار اومدید...میشه بگید چرا زن اول راضی شد برای شوهرش زن بگیره دوباره؟