اصلا حالم خوب نیست و خوابم نمیبره. چتد تا عکس از غکس از غزه و فلسطین دیدم که حالمو بد کرده. واقعا اینا با چه دلی میکشن و با بعضی ها با چه دلی از این حیوونهای کثیف اسرائیلی حمایت میکنن.
مدام تصویر مظلومیتشون جلو چشمم هست.
خواستم براتون بنویسم و کمی سبک بشم. چی میکشن با زبون روزه.
گاهی برای یه چیز کوچیک همه راه میفتیم و کمپین و طومار و هزار جور نامه و پیغام و پسغام میفرستیم اما چند روزه مردم
مظلوم رو در کنار قدس دسته دسته اتیش میزنن و همه ی ساکتیم. این عکس منو لرزوند.
عکس حذف شده
سلام بر آرمیتای عزیز
با دیدن عنوان وبت جذب شدم و با خوندن چند پست متحیر
درود بر شما بانوی گرامی مهربان که زندگی را زیبا میبینید
سلام. چه خوب کردی عکسو حذف کردی. دلم ریش ریش میشد میدیدمش
سلام
من هم همسر دومم و مثل شما از زندگیم راضیم و اگر باز به عقب برگردم سعیدمو انتخاب میکنم
هرچقدر هم جلو میرم به همسرم سعید بیشتر علاقمند میشم و مطمئنم تصمیمم درست بوده
خوشبختی شما و همسرتو آرزوی من و سعیدمه
کاش ادرسی داشتی .چطوری شد که زن دوم شدی
روزی که تورا دیدم با خود گفتم که یگانه ی خویش را یافتی پس دیوانه وار عاشقش باش ، عزیز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ..... یادم هست آن هنگام که عاشقت شدم باخود پیمان بستم که دیگر در نگاه هیچ کسی که تمنای مهر و توجه دارد ، نگاهی نکنم ، پیمان بستم که تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زیبا و سیمای دلرُبای تو کنم تا فردا روزی پشیمان نباشم ... پشیمان نباشم که چرا آنگونه که لایقش بودی دوستت نداشتم ، پشیمان نباشم که چرا عشقم را ابراز نکردم ، عمل نکردم به آنچه می گویم تا اثباتی باشد بر حرفهای عاشقانه ام ...
گاهی قصد رفتن می کنم... قصد گریز از تو... از این عشق...
دوست دارم بار و بندیل این دل را جمع کنم و بکوچم از دیار دامنگیر این احساس!
دوست دارم آنقدر از تو دور شوم گه دیگر نه صدایی باشد و نه تصویری از تو و نه خاطره ای... آنقدر دور شوم که انگار نبوده ای هرگز!
اما افسوس که پای گریز ندارم و صیدی را مانم که انس گرفته به دام صیاد!
پاهایم سست تر و قلبم وابسته تر از آنست که رفتن را تاب بیاورد!
اصلا کجا بروم که نباشی؟!
تو همه جا هستی... همیشه با منی!
عکست در قاب ذهنم می درخشد و صدایت، نوای دلنشین زندگی ام شده!
و حضورت گویی بهانه ی بودنم گشته!
نه! گریز از تو ممکن نیست؛ گویی باید از خودم بگریزم تا از تو دور شوم!
مرا توان گریز نیست که مبتلایت گشته ام!
ای کـــــــودک. . .
کفش هایم را نپوش
تلاش تو برای بزرگ شدنت غــــــمگینم می کند . . .
کــــــودک بمان ، کوچــــک بمان . . .
من در بزرگ شدنم دردهایی دیدم که کــــــــوچک کرد، بزرگ شدنم را . . .
سلام .......
لینکت رو از وب یکی از دوستان یافتم ..... جالب بود با فرهنگ ایران زمین ، زنان این چنینی پیدا می شوند که مثل شما زن دوم باشند و بهش افتخار کنند.
خوشحال میشم از نظرات و ارزشهای نابت بیشتر گفتگو کنیم.
خیلی باحالی