همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

جبران یک تفریح

من و مرد خانه رفته بودیم یه جایی برای تفریح. اوایل ازدواجمون بود و میخواست کاری کنه که بهم خوش بگذره . مثل همه ی تازه عروس ها. 

گردش مفصلی بود . از صبح زود یک روز پنج شنبه تا اواخر شب بیرون بودیم . خرجش هم زیاد شد و من دلم براش سوخت. اما ته دلم خوشحال بودم که به خاطر من داره این کارا رو میکنه. 

اون روز تو اسمان ها بودم و خیلی لذت میبردم. مثل پرنده ای که تو دل اسمان ها گم میشه. 

قرار بود از این تفریح ما هیچ کس خبر دار نشه. اما چند روز بعد به طور ناخواسته خانوم اول هم فهمیده بود و یه شوخی به مرد خانه گفته بود : مارو که اینطوری بیرون نمیبری. 

مرد خانه هم هفته ی بعد همسر اول و بچه هاش رو دقیقا برده بود همون جا برا تفریح. 

اول تو دلم ناراحت بودم و حسادت کردم که چرا اونها رو برده تفریح. اما بعدا از این حس خودم ناراحت شدم. 

نظرات 12 + ارسال نظر
کتی یکشنبه 25 خرداد 1393 ساعت 20:43

پس اگه کسی نمیفهمید شوهرت هم اونهارو نمیبرد نه؟؟ پس اولین بی عدالتی رو انجام داد. زن اول رو بعد از اینکه فهمید و ناراحت شد برد مسافرت.

شکوفه یکشنبه 25 خرداد 1393 ساعت 23:41 http://khosoosi.blog.ir

چه دموکراتیک !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دوستدار آقا دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 00:22 http://simayenoor.persianblog.ir

shirin دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 00:27 http://dokhtari.blogsky.com

تو مجرد بودی وقتی با این اقا ازدواج کردی یا مطلقه???

مجرد

گیتا دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 01:17

شما که تفریحت وکردی وناراحت شدی پس ببین خانوم اول چه حالی شده
بعدش چرا نمیخواستید کسی خبردار بشه همسرتون میترسیدن دوبرابر خرج کنه

علت تفریح من این بود که ما تازه ازدواج کرده بودیم . و میخواستیم بیشتر انس بگیریم وبیشتر با هم اشنا بشیم. به همچین تفریحی نیاز بود. من بدخواه زن اول نیستم. خودم هم ناراحت شدم از خودم. اما باهاش کناراومدم. سخت هم نیست.

تنها دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 08:37

آرمیتا جان سلام... همسر من هم همسر دیگری دارد و من مرتب به وبلاگ همسران دوم سر می زنم تا حال آنها را درک کنم و راحت تر بتوانم او را بپذیرم.... من و آن خانوم هم از وجود هم باخبریم و با هم ارتباط داریم اما من ته دلم نمی توانم با قضیه کنار بیایم و برایم مشکل است.... به هر حال از آشنایی با تو خیلی خوشحالم

سلام عزیزم. بهت حق میدم طبیعیه که ناراحت هم بشی ولی اینطور نیست که غیر قابل تحمل باشه. بهتر از فاسد شدن جامعه شوهرت و اون زن هست . رفتار شوهرت با شما چطوریه ؟

mina دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 09:53

تو باید از اون زن ممنون باشی که تو رو توی زندگیش راه داده واقعا سخته اگه مرد خانه هر کاری برای اون زن بکنه باز هم کم کرده
خودت رو بذار جای اون اگه جای اون بودی یک شریک توی زندگیت قبول می‌کردی
واقعا خیلی خانمی کرده کاش اون هم یک وبلاگ داشت تا من بهش می‌گفتم احسنتم
من هم شوهرم رفته یک زن صیغه کرده ولی رفتارش با من و اون خیلی فرق داره با اون خیلی مهربان و دلسوزه ولی با من دعوا می‌کنه با وجود اینکه من قسمتی از خرج خونه رو هم می‌دهم و همه کار می‌کنم ولی اون عزیزتره
من هم همیشه نفرین می‌کنم که الهی نه خودش نه بچه‌هاش خیر نبینند که زندگی عاشقانه ما رو تبدیل به جهنم کبرا کردند
البته قبل از اینکه این زن پا در عرصه زندگی ما بذاره یک زن مطلقه تو خونه ما رفت و آمد می‌کرد به خاطر اینکه دوست شوهرم بود اجازه دادم بیاد و بره ولی از طرز رفتار و لباس پوشیدنش بدم آمد بهش تذکر دادم اون کثافت هم رفت پیش شوهرم معلوم نیست چی گفت که شوهرم از اون روز به بعد با مد بد تا کرد حتی نپرسید که ماجرات با این خانم چه بوده بعد از اون جریان اون زن دیگه حق پا گذاشتن توی زندگی منو نداشت یعنی من اجازه ندادم ولی شوهرم رفت با یک زنی که شوهرش مرده بود صیغه کرد که الهی خیر و خوش از زندگی اون زن بره همان طور که خیر و خوشی رو از زندگی من برد

نفرین نکن اما بهت حق میدم ناراحت بشی. من هم هیچ وقت با همچین ازدواج دومی موافق نیستم عزیزم. مردش تو این مساله خیلی مهمه که کی باشه.

تنها دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 14:18

همسرم بینهایت مهربون و آقاست... اما خب.... یک هفته نبودنش برای من مثل کابوسه

راضیه دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 16:53 http://khaterebaziemaa.blogfa.com

سلام
راستش وقتی پستهاتونو خوندم...شک کردم شما و آقای خونه و همسر اول ایرانی باشین...
براتون احترام قائلم امیدوارم تا اخرهم همینطوری خوب بمونید باهم..
اما یک لحظه فکر کردم اگر برا خودم پیش بیاد چیکار میکنم...تنم لرزید و حالم خرا ب شد...سخته خیلی سخت..پذیرش همسر دوم شوهرت

shirin دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 17:53 http://dokhtari.blogsky.com

بچه هاتون حس بدی ندارن که پدرشون دوتا زن داره؟
شما اگه زمان به عقب بر میگشت بازم همینکارو میکردین؟؟
شوهرتونو دوست دارین؟

حس بدی ندارن و خیلی هم با هم خوب هستند. بله بااین مرد باز هم همین کاررو میکردم.

گلشن دوشنبه 17 آذر 1393 ساعت 13:34

خوب البته که بایدم ناراحت میشدین شما یه انسانید به هر حال

گلشن دوشنبه 17 آذر 1393 ساعت 13:48

چرا مینا نفرین نکنه?!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد