همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

عزت نفس

تو این اوضاع اقتصادی که محصول رای حکیمانه ملت به دولت غرغرو و امتحان داده ی اصلاح طلب بود یکی از دوستانم که در قنادی کار میکردن دچار تعدیل نیرو شدند و دو هفته سر کار نرفت. مدتی قبل هم یکی دو ماه از کار بیکار شد ه بود.

این بنده خدا تو این دو هفته به هیچ کسی هیچی نگفته بود و تو خونه تنها نشسته بود و منتظر اخر برج بود که اجاره خونه اش رو بده.

به حالش غبطه خوردم که چقدر مناعت طبع داره که میتونه خودشو نگه داره و در اوج نداری با سیلی صورتشو سرخ نگه داره.



صبحگاه زیبا

امروز صبح دیدم هوا روشن نمیشه.

حس کردم هوا ابری هست

اینقدر خوشحال م شدم که حد نداشت

از جام بلند شدم و رفتم کنار پنجره و مشغول تماشای باران شدم. دلم میخواست برم بیرون و قدم بزنم. اما بچه ها خواب بودند.


یه چایی قشنگ و خوشبو دم کردم.

دو دلم گفتم کاش اقای خونه بودند.

اتفاقا اقای خانه هم از بیرون سر رسیدن همراه با نان سنگک کنجدی

سفره رو کنار بالکن پهن کردم که نورگیر قشنگی داره. کنار چند تا گلدون

یکی از قشنگ ترین صبحانه هامون رو خوردیم.

خانگی

امروز همسر اول برای من ترشی فرستاده بود.

خیلی خوشحال شدم.

منم براش مقداری رب فرستادم. هم ترشی ایشون و هم رب من هر دو خونگی و دست ساز بود.

سبزی

به اقای خانه گفتم که هروقت سبزی برای همسر اول خریدی برای ما هم بخر سرخ کنیم. البته معمولا خیلی  از این خرید ها با هم هست و هر چی برای اونها بخره برای ما هم  میخره و بعضی خرید ها هم به عهده خودمون هست اما بعضی چیزها کار خودشه. دیروز برای هر دو تا خانه سبزی خرید. توصیه میکنم تا هوا سرد تر نشده سبزی بخرید سرخ کنید بزارید یخچال که درتو برف و سرما ممکنه گیر نیاد یا به قیمت خون ادمیزاد بهتون بفروشن.

امروز صبح سبزی ها رو تمیز کردم و پختم.

نکته جالب این هست که ما میدونیم تو خونه همدیگه چی هست.

و البته این جالبه.

بی سابقه

روز عید اقای خونه یه اشتباه بی سابقه ازش سر زد . برای من و همسر اول هر کدوم یه هدیه خریده بود که بهمون داد اما متاسفانه هدیه من و اون اشتباه شد. 


هدیه من یه لباس گشدار بود که خیلی هم زیبا بود و کلی دنبالش گشته بودم اما پیدا نکرده بودم. چون همسر اول اونو اشتباهی پوشیده بود کلا از ریخت افتاد. 

اینقدر من ناراحت شدم  بخاطر این لباس که خدا میدونه . 


مهمونی مون تمام شد

جشنمون به زیبایی تمام برگزار شد.

یه نفر به اقامون گفت : ماشاالله سرتون شلوغه.

اقامون گفتند که برکت تو همین شلوغیه. اگر اینها نبودند این جشن هم نبود. مردای دیگه هم شروع کردن با لحن شوخی از اقامون طرفداری کردن. اون نفر اول و بعضی های دیگه احساس کرد ن مردانگی شون زیر سوال رفته که یه زن دارن.

بعضی ها هم پزمیدادن که مثلا ما متمدنیم که یه زن داریم .

هر دو گروه بیخود توهم داشتند.

ازدواج دوم لقمه دهن هر کسی نیست .

مگه همه میتونن اقای ما بشن ؟

من و همسر اول هر کدوم زندگی مستقلی داریم. اما اینطور نیست که زیر اب هم رو بزنیم. اینطور هم نیست که 24 ساعت کنار هم باشیم. خیلی معمولی با هم زندگی میکنیم. گاهی  ممکنه اش یا ترشی درست کنیم وبرای هم بفرستیم. حتی گاهی ممکنه بچه هاش بیان خونه من بمونن و اون  بره برای خرید یا سایر کارها. همه اینها در عین حفظ استقلال طرفین هست و هر کسی دوستان جداگانه و زندگی جدا و اراده جدا داره.

این سوال رو خیلی میپرسند ک هشما دو نفر چطور با هم زندگی میکنید. خب جواب ساده است من واقعا نمیفهمم بعضی ها چه فکرایی میکنن و چه تصور عجیب غریبی دارند.