همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

فال حافظ

اهل فال و اینها نیستم اما گاهی برا دلخوشی خوبه. امروز درباره وبلاگم تفالی به حافظ زدم که جواب داد :



آن شب قدری که گویند اهل خلوت، امشب استیارب! این تاثیر دولت در کدامین کوکب است؟
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسدهر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرفصد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من، که مه آیینه دار روی اوستتاج خورشید بلندش، خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین، کآفتاب گرم رودر هوای آن عَرَق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام میزاهدان! معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زینبا سلیمان چون برانم من که مورم مَرکَب است؟
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زندقوت جان حافظش در خنده‌ی زیر لب است
آب حیوانش ز منقارِ بَلاغت می‌چکدزاغ کلک من، به‌نام‌ایزد، چه عالی مشرب است



در توضیحش نوشته بود : وقت رسیدن به ارزوهایت هست. دست دشمن کوتاه شده و وقت رسیدن به موفقیت هست. پس غفلت نکن. 

کسی میدونه یعنی چی؟ 






توضیح

میخواستم برای مرد خانه و زن دوم اسم مستعار بزارم اما با خودم فکرکردم که شاید اسم ها اشتباه شود. 

بهتر این هست که  برای زن اول اسم زن اول و برای مرد خانه اسم مرد خانه یا پدر بچه ها و خودم هم ارمیتا باشم. 


مرد خانه چند روزی نیست. همه مان دلمان برایش تنگ شده. دوری اش برای همه ی ما سخت است. 

سفرمشهد

ایام نوروز با همسر اول و من و بچه ها رفتیم مشهد. اما از راه شمال رفتیم. با دو ماشین. خیلی به همه ی ما خوش گذشت. جاتون واقعا خالی بود. 

بیشتر از ما به بچه ها خوش گذشت که دور هم جمع بودن و لذت میبردن. انگار اومدن اردو. 


بچه ها وقتی دور هم جمع میشن هوای هم رو بهتر دارن و خودشون از خودشون مراقبت میکنن. ادم خیالش جمع هست که بچه اش تک و تنها نیست

البته گاهی هم دست به یکی میکنن و شیطنت های بدی میکنن اما از مرد خانه حساب میبرن.


از اونجا که ما دو زن هستیم با بچه ها به حرم رفتن اصلا سخت نیست و سخت زمانی هست که دست تنها باشیم. انگار حس غریبی میاد سراغمون. یه جورایی مث خواهر شدیم. 

البته گهگاهی ممکنه ازهم برنجیم اما جلو بچه ها سعی میکنیم خودمون رو نگه داریم. 


مثلا وقتی یکی میخاد بره ضو بگیره لازم نیست کیف و بچه و کالسکه رو با خودش ببره. همه رو یک جا تحویل زن اول میدم و  با خیال راحت به کارم میرسم. 

زن اول واقعا زن خوبیه. از من بزرگتر هست و روحیاتم رو درک میکنه. 

هر دوی ما در این عقیده مشترک هستیم که به حقوق یکدیگر  تجاوز نکنیم. 

و این رو هم میدونیم که مدیریت مرد خانه کاملا در این مساله موثر هست.


این سفریکی ازبهترین سفر ها بود اما شلوغی راه و مسیر کمی اذیت میکرد. 


سال 93 هم امد

سال اقتصاد و فرهنگتون مبارک.

جیبتون پر پول و اخلاقتون عسل.


فکر میکنم خیلی ها که زن دوم نمیشن به خاطر اینه که از خانواده شون و تو فامیلشون خجالت میکشن. و الا اگه خجالتی در کار نبود  خیلی ها - و نمیگم همه - راحت تر زن دوم میشدن. 


ما زنها گاهی با نگاهمون هم حرف میزنیم. وقتی میریم مهمنی با نگاهمون میگیم خوش اومدی. یا با نگاهمون میگیم  چقدر احمقی یا ... . ما همیشه از این نگاه ها میترسیم. دلمون میخاد همیشه بهمون با چشم خوب نگاه کنن. اما نمیخوایم کاری کنیم که با چشم بد بهمون نگاه کنن. حس حقارت میکنیم. تاب تحملش رو نداریم. 


وقتی زن دوم شدم از همین میترسیدم. از نگاه ها. از ابرو هایی که ممکنه به هم بیاد.

اما خوشبختانه تا امروز جز یکی دو مورد هیچ وقت اخمی رو ندیدم.

و بر عکس خیلی ها وقتی میفهمن من زن دوم هستم بیشتر بهم احترام میزارن. 

سعی میکنن ازم بپرسن چی شد که زن دوم شدی. 

خب من خودم رو خوشبخت میدونم. چون مرد زندگیم واقعا  مارو لبریز از عشق میکرد. 

پ ن : قراره با همسر اول بریم مسافرت. برگشتم براتون تعریف میکنم.