همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

انگشتر

بعد از عروسی مون اولین باری که بهم هدیه داد به انگشتر خیلی زیبا بود که دقیقا مشابه همون رو هم به زن اول داده بود. تو یه مهمونی دقیقا هر دوتامون همونو دست کرده بودیم . این برام جالب نبود و همه اش فکر میکردم تو دید هست . 

بعدا مرد خونه تصمیم گرفت این جور چیزا رو پولشو بده تا با سلیقه خودمون بخریم.  

نظرات 13 + ارسال نظر
shirin چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت 09:44 http://dokhtari.blogsky.com

مثه هم باشن بده که خوبه که پدل به خودتون بده بخرین

گیتا چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت 12:38

بالاخره مرد خونه ی تصمیم خوب وقابل قبول گرفت

زهرا چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت 15:40

یعنی تو فامیل همه میدونن که همسرتون دو تا زن داره ؟ عکس العمل خانواده همسر اولش چی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همه میدونن. از اول هم میدونستن. اول مخالف بودن . اما بعدا که رضایت خودمون رو دیدن اونا هم مخالف نشدن.

هلی پنج‌شنبه 29 خرداد 1393 ساعت 06:14

یعنی مهمونیها هم هر دوتون هستید؟آخه من دیده بودم یه بنده خدایی دو تا زن داشت بعضی مهمونیها یکی رو میبرد بعضی ها یکی دیگرو یعنی همزمان دوتا رو نمیبرد انگار زیاد وجهه خوبی نداره!

shirin پنج‌شنبه 29 خرداد 1393 ساعت 22:28 http://dokhtari.blogsky.com

خانوادت مخالف نبودن؟

اول چرا. خیلی شدید هم مخالف بودن. اما من خودم انتخاب کردم اینطوری زندگی کردن رو.

shirin جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 15:55 http://dokhtari.blogsky.com

چند ساله ازدواج کردی؟؟

7 - 8 سال

:| جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 22:17

:|

تورج شنبه 31 خرداد 1393 ساعت 10:52 http://toraj-heidari.blogfa.com

بگذار :
این بار را گریه کنم
بگذار :
این بار را در خم این شــــ عر بشکنم!!
تلخی نکن...
پاهایم خسته اند
بگذار :
کمی هم توقف کنم
تـــو نمی دانی دست سرما با تن گل چه کرد
تو نمی دانی خیزاب درد با خواب ترد نیلوفر مرداب چه کرد؟؟؟!!!!
و پرستو چرا هرگز باز نگشت...؟!!
بگذار :
این بار را در پناه دست هایت کمی مکث کنم
کمی بشکنم
کمی گریه کنم
شاید از انحنای درد بگذرم.....

راستگو شنبه 31 خرداد 1393 ساعت 14:57

یک چیزی را هم آقای دکتر اسماعیلی برای من نقل کردند که خیلی قشنگ بود و می گفت من در مسجد جامع ایستاده بودم حاج آقا (مرحوم آقا مجتبی تهرانی، از بزرگترین اساتید اخلاق تهران)استخاره می‌گرفت و یکی آمد و گفت استخاره می‌خواهم و حاج آقا گفت بعدی و آن بنده خدا به یک گوشه رفت و دوباره بعد از چند نفر آمد و گفت من استخاره ‌می خواهم و دوباره ایشان گفتند بعدی و وقتی تمام شد حاج آقا نعلین ها را برداشتندکه ازپله بالا بیایند و تا پایش را روی پله می گذارد آن شخص می گوید حاج آقا یعنی چه؟ خب همه استخاره کردند.
و حاج آقا به آن شخص می گوید می خواهی بروی زن دوم بگیری بعد بگویی مجتبی تهرانی استخاره کرد! برو.... آن شخص هم می گوید بر منکرت لعنت.

رها یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 17:29

آرمیتا جون بنظرم از زندگی روزمره ات بنویس جذاب تره،از روابطتون با همدیگه و ...

زن دوم دوشنبه 2 تیر 1393 ساعت 02:12 http://sigherasmi.blogsky.com/

سلام, عزیزم, منم مثل تو زن دوم هستم, و خدارو شکر راضی هستم,

شما بچه داری؟

سلام مبارکتون باشه.

یاسی دوشنبه 2 تیر 1393 ساعت 11:33

سلام,من همه ی وبتون رو خوندم.
ویه عالمه سوال توی ذهنم به وجوداومد!!!!!!!!!!!!!
اینکه چرا آقای خونه بادیدن شما به فکر تجدید فراش کردن افتادن
نمیدونم والا...مگه زن اول مشکلی داشتن؟؟؟؟؟؟؟؟
راستش من شوهریم عاشقمه,اگه یه روزی مث آقای خونه بیاد بگه میخوام رن بگیرم,میدونی طلاق نمیگیرم ولی زجرکشش میکنم,ناراحت نشی هااااااااااااخودم رو میگم...
اگه میشه جواب منو بده

نوع گفتن و نوع رابطه هم مهمه. شخصیت اون مرد هم مهمه. ازدواج دوم برای هر مرد ویا هر زنی مناسب نیست.

Roz یکشنبه 12 شهریور 1396 ساعت 15:54 http://roz-gomshode.blogfa.com/

راستش درک شما برای من خیلی سخته
امیدوارم تا اخرعمر درکنار همسرتون خوشحال و خوشبخت باشین :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد