همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

رضایت همسر اول

چی شد که همسر اول رضایت داد ؟ 


اتفاقات مختلفی دست به دست هم داده تا زن اول رضایت بدن مرد خانه یه زن دیگه بگیره.

اما مهمترین عامل به نظر من نوع حرف زدن و قدرت قانع کردن بالای مرد خانه هست. جوری حرف میزنه که همه رو قانع میکنه . نمیشه روی حرفش حرف زد. نه اینکه زور بگه ، ولی طوری جملاتش رو به کار میبره که ادم رو سحر میکنه. 


این مطلب رو در همه ی تصمیماتی که برا خانواده گرفته میشه دیدم و این از ویزگی های یک مرد خوب میتونه باشه.

 اتفاق دیگه ای که باعث شد زن اول رضایت بده این بود که زن اول هیچ وقت در هیچ مساله ای مانع مرد خانه نشده. شاید دلیلش بر میگرده به اینکه مرد خانه  خیلی حدود رو رعایت میکنه و اگر یه جایی کسی باهاش مخالفت کنه معنی این کارش اینه که شما داری حق منو میخوری. 

جوری اعتماد ها رو جلب کرده که همه میدونن این مرد کار پوچ و مسخره و هوسرانی نمیکنه و اگر بخواد چیزی بخره یا کاری انجام بده حتما براش دلیل قانع کننده داره. تصور کنید تو خانه وقتی میگه من میخام زن دوم بگیرم ، زن اول مخالفت میکنه اما یه خورده هم شک میکنه که نکنه واقعا احتیاج داره و من دارم ناحق جلو کارشو میگیرم ؟


جزئیات اشنایی خودم با مرد خونه رو تو یکی از پست ها گفتم. اینجا


مرد خانه اول منو دیده بود و بعد به فکر زن دوم افتاده بود. از این بابت مطمئنم که واقعا منو دوست داره. 


همسر اول در ابتدا مخالف سر سخت بوده ، ولی بعد از گذشت یه مدت چند ماهه و حرف های مرد خانه و در نهایت با  استخاره راضی به این کار میشه. شاید یه جورایی هم دلش میخاسته من هم سر و سامون بگیرم. نمیدونم این حس براش چجوری ایجاد شده ؟ چون من هم از یه خانواده خوب و محترم بودم و چیزی تو زندگیم کم نداشتم. به هر حال زنها  معدن عاطفه هستن و دوست دارن همه اش محبت کنن. اینم یه جوریش بوده . شاید هم به انتخاب مردش میخواسته احترام بزاره.

اینها برداشت های من هست. و از لابلای حرفاش متوجه شدم و یه جور برداشته.


اون از روز اول با من مهربان بود شاید مطمئن بود که شرطو شروطش رو با مرد خونه اش کرده. من حدس میزدم که مرد خونه هم حسابی دلش رو گرم کرده که چیزی از محبتم به تو کم نمیشه. 

برای ما زنها هم اینکه زن دوم نباشیم  حس خیلی بهتری داره  اما  مرد های جامعه که مث ما فکر نمیکنن. اگر برای بعضی از مرد ها همچین راهی باز نباشه اونوقت هر مردی یه زن داره و 10 تا دوست دختر. 

بعلاوه خیلی از زنها هم هستن که مطلقه هستن بیوه هستن سن ازدواجشون بالا رفته و مجردن یا زن های اولی که بیماری دارن و ... . اگر مردی اینها رو ساپورت نکنه فکر میکنید این زنها لحاف رو میکشن رو خودشون و  راحت میخوابن ؟ معلومه که اونها هم بیکار نمیشینن و سراغ مرد زندگی من وشما میان. 


نظرات 19 + ارسال نظر
زینب جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 14:22

ممنونم ارمیتا جان که به فضولی های من پاسخ دادی
ولی با چیزهایی که گفتی من احساس میکنم خانم اول هیچوقت قلبا راضی به این وصلت نشده اما شاید فکر کرده مخالفتش فایده نداره.
راستی من یه پیشنهاد براتون دارم.راستش ارمیتا شما به نظرم خیلی خیلی کلی می نویسی.من تا حالا وبلاگهایی با همین موضوع زیاد خوندم.اونهایی که اتفاقات رو با جزئیات مینویسن بیشتر خواننده رو مجذوب میکنن.
مثلا درباره اشناییتون به نظرم خیلی کلی نوشتی.اگه درباره اینکه وقتی باهم بودین چیا میگفتین چه چیزهایی از هم دیدین که برای همدیگه جذاب شدین هم بنویسی وبلاگت خیلی جذاب تر و خوندنی ترمیشه.
البته نه که بخاطر فضولی خودم اینو بگمااااااا.واقعا جزئیات تو اینجور سوژه ها نوشته رو جذاب تر میکنه

خواستم بنویسم اما دیدم خیلی طولانی میشه. پشیمان شدم. شما از خودت بگو.عزیزم.

زینب جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 14:56

چی بگم؟19سالمه.پشت کنکوریم.از اینکه یکماه قبل از کنکور دارم تو اینترنت می چرخم کاملا معلوم میشه که چقدر درسخونم!!!!!!!رشتم ریاضیه.شیراز زندگی میکنم.تا حالا عاشق کسی نشدم کسی هم عاشقم نشده.....
همینا دیگه.
حالا شما هم درباره اون موضوعات ذره ذره بنویس.
یه سوال دیگه هم به ذهنم رسید.همسرتون چه چیز خاصی در شما دید بهتون علاقه پیدا کرد و به نظرش اومد شما ارزش اینو دارید که بخاطرتون مجددا ازدواج کنه؟

وای دختر هنوز خیلی زوده برا ازدواج. 19 سال که چیزی نیست. اونم تو این زمونه عزیزم. میگن شیرازا زود عاشق میشن اما ندیده بودم. باشه عزیزم باقیش هم برات میگم.

کتی جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 19:27

یعنی الان شوهرت تورو با زبونش میتونه راضی کنه برا زن سوم؟؟؟؟؟؟

من هم همچین زبون بسته نیستم اون از حرف زدن من خوشش میاد. و یه جورای قانعش میکنم.

کتی جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 22:55

پس زن اول یک موجود زبون بسته بوده و احتمالا برای حفظ زندگیش چاره ای نداشته.می دونی عزیزم فقط خداست که از دل ادمها خبر داره ،خرفهای شما با توجه به رفتار عرف جامعه قابل باور نیست. در حقیقت جزو استثنائات هستید. هیچ وقت رفتید از زن اول صادقانه بپرسید که حرف دلش چیه؟؟؟ حتی اگر اون راضی هم بود چطور راضی شدید که وارد زندگی یک نفر دیگه بشید؟؟؟من که هنوز برام غیر قابل باور که یک زن ر کمال سلامت عقل رضایت به ازدواج همسرش بده. حتی دوستان بسیار مومن من در مورد شوهرشون این رو نمی پسندن.

کتی جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 23:33

درنهایت از ته دلم برای همسر اول ارامش قلبی می خوام و امیدوارم همونقدر که شما می گید ارام و راضی باشه و من اشتباه کنم. امیدوارم من اشتباه کنم

شقایق شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 00:56

سلام آرمیتا جون...من خواننده جدید وبلاگتم ازحالابه بعد هم وبلاگت رودنبال میکنم.عزیزم بچه هم داری؟

بادبادک باز دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 12:25

راستش اونقدر پسر مجرد هست که زن مطلقه یا بیوه نره سراغ مرد زن دار... شما یه جوری میگی انگار یکی بیوس یا مطلقس حق ازدواج با یه پسر مجرد (البته الان ماشالا مجرداش هزار و یک نوع رابطه رو تجربهه کردن) نداره

ازدواج مجدد یا همسر دوم بودن خیلی سخته ..شما اولین نفری هستی که خیلی راضی هستی و گرنه وبلاگای دیگه رو میخونیم واقعا همش میگن از سختیاش ....
انشالا همیشه تو زندگیتون آرامش باشه و شاد باشید و بقیه دوستامونم به ارامش برسن

وبلاگ هم و ازاجهم هم فک کنم راضیه.

پرنیان پنج‌شنبه 15 خرداد 1393 ساعت 13:01

سلام آرمیتا .. منم مثل تو و پری ... زن دوم هستم
نگاه جامعه خیلی سخت و سنگینه ولی دارم زندگیمو میکنم
قبلا با پری راجع خودم مفصل صحبت کردم
زندگی سه نفرتون شیرین عزیزم
امیدوارم ی خانوادهء خوشبخت 3 نفره باشید

ادرس وبلاگت چیه ؟ منم دوست دارم بیشتر باهاتون اشنا بشم عزیزم. شما هم راضی هستی؟

پرنیان شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 11:02

از شوهرم راضی ام
آرمیتا جان وبلاگ ندارم .ایمیلمو برات میزارم ..دوست داشتی ایمیل بزن

بهتون میل دادم.

ثمین شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 15:39

شما در جواب کامنت کتی که پرسیده بود مرد خانه تونسته زن اول رو راضی کنه برای ازدواج دوم، پس شما رو هم برای بار سوم راضی خواهد کرد گفتین که زبون قانع کردنشو دارین. تو مطلبتون نوشتین که: تصور کنید تو خانه وقتی میگه من میخام زن دوم بگیرم ، زن اول مخالفت میکنه اما یه خورده هم شک میکنه که نکنه واقعا احتیاج داره و من دارم ناحق جلو کارشو میگیرم ؟
خب شما مثل زن اول فکر نمی کنین که شاید واقعا احتیاج داره و شما دارین به ناحق جلوی ازدواج سومش رو می گیرین؟

پرنیان شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 20:42

سلام . ایمیلتون رو دیدم و جواب دادم .. خوشحال میشم در ارتباط باشیم . من مطالبت رو کامل نخوندم ..کم کم میخونمت.

هما یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 12:13

نوشتی: {اگر یه جایی کسی باهاش مخالفت کنه معنی این کارش اینه که شما داری حق منو میخوری. } چه مرد مستبددی!!! من که باور نمی کنم که زن اول قلبا راضی شده باشه. احتمالا چاره دیگه ای نداشته. تو هم به نظر من فقط داری خودت رو توجیه می کنی. امیدوارم همین اتفاق برای خودت بیفته و شوهرت هوس زن سوم کنه. تا بفهمی آوار شدن رو زندگی بقیه یعنی چی؟ دنیا دار مکافاته عزیزم.

من نمیخواستم زندگی اونا رو خراب کنم. اما کشش عجیب اون مرد. برخورد منطقی زن اول و چیزای دیگه باعث شد که خودمو در یک زندگی دیگه ببینم.

مرضیه یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 15:28

عجبا فک کنم زن اول یا از لحاظ عقلی مشکل داره یاازلحاظ جسمی شایدم شوهرش رو دوس نداشته باور کردنی نیس که یه زن درمقابل خواسته نا بجای شوهرش انقدر در مونده عمل کنه ورضایت بده بعدش تو24 سالگی مگه قحط شوهر برات بود من26سالگی ازدواج کردم بایه پسر مجرد وخونواده دار تازه بازم نگران بودم نکنه اونی نباشه که فک میکنم الان 43 سالمه حتی از تصور چنین چیزی دچار حسادت میشم

درخت سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 12:51

نوشتی اگه ازدواج دوم وجود نداشت بیوه و مطلقه و ... میرن سراغ شوهر مردم ؛ ولی ما که هر چی زن دوم دیدیم همه شون دختر مجرد بوده و مطلقه و بیوه ها همچنان تو همون وضعیت قبلی خودشون موندن!!! به نظرم این فقط یه توجیهه

مارال سه‌شنبه 18 شهریور 1393 ساعت 15:19

ببخشید یه سوال داشتم:

من خیلی گرم مزاجم و شوهرم سرد مزاجه، با استدلالهای شما من حق دارم شوهر دوم برای خودم بگیرم؟
چون نیاز جسمیم برآورده نمیشه و ممکنه به گناه بیفتم این توجیه پذیر هست که با این شرایط برم شوهر دوم بگیرم؟

واقعا که...
مشکلی که با چند جلسه مشاوره و دارو درمانی و با یک همسر میشه حل کرد چرا باید با ازدواج مجدد حل کرد؟

چرا بنیان خونوادهامون اینقدر باید سست باشه که پایه هاش به این راحتی سست بشه؟

میتونی از این جدا بشی و مجددا ازدواج کنی. حق طبیعیته

تعالی جو یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 05:32

ممنون

الهام دوشنبه 22 دی 1393 ساعت 13:26

متاسفم گه این طور جواب میدی
کاش همه زنها بدونن که که باید کانون زندگی خودشون رو خودشون محکم کنن و هیچ وقت هم لانه خوشبختیشون رو روی آوارهای ی زندگی دیگه بنا نکن

می تونی گوش نکنی
اما مراقب باش

بهار جمعه 28 فروردین 1394 ساعت 23:38

هوووووف واقعا دل آدم میگیره! وقتی تو گوگل سرچ کردم زن دوم وبلاگتو دیدم. میبیم خوشبختی شک میکنم فکر میکنم که پس میشه خوشبخت بود؟؟ از طرفی میام کامنتا رو میخونم باز شک میکنم...بعضیا خیلی تند حرف میزنن...وقتی فکر میکنم یه نفر بهم بگه الهی همین اتفاق برای خودت بیوفته و صوهرت هوس زن سوم کنه میترسم...ولی...خب شانست خوب بوده رن اوله سازگاره...طرف من زن اولش پاش بیوفته خون به پا میکنه :) ان شالله هرچی صلاحته اتفاق بیوفته...امیدوارم همه تون خوشبخت شین...

علی چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 19:21

سلام من چندین باری بارتون پیام فرستادم ولی جواب ندادید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد