همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت
همسر دوم خوشبخت

همسر دوم خوشبخت

یادداشت های یک زن دوم خوشبخت

خانگی

امروز همسر اول برای من ترشی فرستاده بود.

خیلی خوشحال شدم.

منم براش مقداری رب فرستادم. هم ترشی ایشون و هم رب من هر دو خونگی و دست ساز بود.

سبزی

به اقای خانه گفتم که هروقت سبزی برای همسر اول خریدی برای ما هم بخر سرخ کنیم. البته معمولا خیلی  از این خرید ها با هم هست و هر چی برای اونها بخره برای ما هم  میخره و بعضی خرید ها هم به عهده خودمون هست اما بعضی چیزها کار خودشه. دیروز برای هر دو تا خانه سبزی خرید. توصیه میکنم تا هوا سرد تر نشده سبزی بخرید سرخ کنید بزارید یخچال که درتو برف و سرما ممکنه گیر نیاد یا به قیمت خون ادمیزاد بهتون بفروشن.

امروز صبح سبزی ها رو تمیز کردم و پختم.

نکته جالب این هست که ما میدونیم تو خونه همدیگه چی هست.

و البته این جالبه.

بی سابقه

روز عید اقای خونه یه اشتباه بی سابقه ازش سر زد . برای من و همسر اول هر کدوم یه هدیه خریده بود که بهمون داد اما متاسفانه هدیه من و اون اشتباه شد. 


هدیه من یه لباس گشدار بود که خیلی هم زیبا بود و کلی دنبالش گشته بودم اما پیدا نکرده بودم. چون همسر اول اونو اشتباهی پوشیده بود کلا از ریخت افتاد. 

اینقدر من ناراحت شدم  بخاطر این لباس که خدا میدونه . 


مهمونی مون تمام شد

جشنمون به زیبایی تمام برگزار شد.

یه نفر به اقامون گفت : ماشاالله سرتون شلوغه.

اقامون گفتند که برکت تو همین شلوغیه. اگر اینها نبودند این جشن هم نبود. مردای دیگه هم شروع کردن با لحن شوخی از اقامون طرفداری کردن. اون نفر اول و بعضی های دیگه احساس کرد ن مردانگی شون زیر سوال رفته که یه زن دارن.

بعضی ها هم پزمیدادن که مثلا ما متمدنیم که یه زن داریم .

هر دو گروه بیخود توهم داشتند.

ازدواج دوم لقمه دهن هر کسی نیست .

مگه همه میتونن اقای ما بشن ؟

من و همسر اول هر کدوم زندگی مستقلی داریم. اما اینطور نیست که زیر اب هم رو بزنیم. اینطور هم نیست که 24 ساعت کنار هم باشیم. خیلی معمولی با هم زندگی میکنیم. گاهی  ممکنه اش یا ترشی درست کنیم وبرای هم بفرستیم. حتی گاهی ممکنه بچه هاش بیان خونه من بمونن و اون  بره برای خرید یا سایر کارها. همه اینها در عین حفظ استقلال طرفین هست و هر کسی دوستان جداگانه و زندگی جدا و اراده جدا داره.

این سوال رو خیلی میپرسند ک هشما دو نفر چطور با هم زندگی میکنید. خب جواب ساده است من واقعا نمیفهمم بعضی ها چه فکرایی میکنن و چه تصور عجیب غریبی دارند.

تصمیم یکشنبه

عیدتون مبارک

تصمیم گرفتیم یه جشن حسابیداشته باشیم برا یکشنبه و همه دوستان  رو هم دعوت کنیم. فعلا در تدارک مهمانی هستیم. باید به همه خبر بدیم. ماشالله کم هم نیستند. تقریبا 20 خانواده میشن. اقا فردا باید برن خرید کنند تا جمعه و شنبه بتونیم همه چی رو اماده کنیم. بعد از چندماه مدرسه و عزاداری فکر کنم بچه ها خیلی به یه جشن سالم نیاز دارند.

به اصرار بچه ها کیک هم سفارش میدیم. اما کارهای اینطوری به عهده خود بچه هاست. تزیینات هم همچنین.

این نوشته ادامه دارد

سالها قبل عاشق مردی شدم که تا امروز و برای همیشه برایم تکیه گاه بوده. مردی که محبت ها و عاطفه هایش برایم همیشه خاطره انگیز و رویایی خواهد بود.

مردی که زیر سایه محبتش نفس میکشم و بر بلندای غرورش پرواز میکنم.

ادامه دارد.

درخواست بچه ها

میلاد پیامبر صلی الله علیه و اله نزدیکه . ما یه جشن کوچیک خونگی مطابق معمول داریم. اما شاید هم تبدیل به یه جشن بزرگ شد. از بس که بچه ها اصرار به مهمونی گرفتن دارند  و البته چون خودشون خیلی خیلی کمک میکنند ما هم بی میل نیستیم.

پیشاپیش عید مبارک.